تصویر بیرون شهر
تصویر بیرون شهر....
بیرون محدوده ی تمام خانه های شهر   
خارج از تنگنا های پر ادم و 
جسم های خواب یا جنب جوش کار
تصویر راکدی است از کوه های خم 
هر شعر محتوم به تصویر آن
باید کند کلمات را زنجیر در میان
تا خیال ارضا دهد شعری ایست جدای از توده ها 
تصویر دیده ام حک شود تمام 
بر پوست رنگ باخته ی برگه ها 
می ناممش سفید.....
بیرون مخروبه های پر فقر و جسم های خم زده
چون کوه های بیرون شهر
در بطن کویر باور پر علف سبز در نمای 
روی خاک های غمیده صد سال پشت هم 
در قحطی حروف و بحث و امتداد
تصویری ایست ناتمام در گریز از حیات
اینجا نشسته ام تا نقش کنم 
تا با ورم شود که شعر میکنم سیاه
بر پوست وار برگ
در جیره بندی واژه های بی انفصال 
نیستی  بر افروختگی های خشم ...انتهار
به ژرفنای رسالت خویش 
لب میگشایم از لبخند های تب دار
ارام میگیرم....
خمیدن به تصویر های انفعال
تکیه بر مخروبه ی شکل های اشتعار


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : چهار شنبه 23 بهمن 1392برچسب:داستان کوتاه, داستان,شر سپید , شعر نو, | | نویسنده : نوید بهداروند |